سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم من

اندیشه و تفکر
نوشته شده در تاریخ 98/11/1 ساعت 12:27 ص توسط یاری از غرب(ایرانی



 

به نام دادار شادی آفرین

این روزها و این ایام که اخبار تلخ و شیرین کشور ما را فرا گرفته است از شهادت سردار بزرگ و خبر خوش انتقام که از یک طرف هیبت ساختگی دولت آمریکا را در جهان زیر سؤال برد و از سوی دیگر ترکیدن حباب قیمت دلار که هر دو ضربه ای بر ترامپ و مثلث شوم آنان  شد و از طرف دیگر خروج نظامیان آمریکایی از منطقه نیز می تواند نشانه هایی از تصمیمات نادرست ترامپ دانست.

هر چند خبرهای خوب و شیرین می تواند روحیه جامعه ایران را به سوی شادابی و بهبود بکشاند اما به نظر می آید دست هایی در کار است تا جامعه ایران را به سوی نا امیدی و خمودگی و افسردگی بکشاند هر چند در این بین منظور تنها رسانه و فضای  مجازی خارج از کنترل دولت نیست بلکه حتی خود مسئولان نیز به این فاجعه انسانی کمک نموده اند،

بر این اساس اخباری مبنی بر عبوس بودن و افسرده بودن جامعه کرمانشاهی از دیگر استانهای کشور چه دلیلی می تواند داشته باشد و این سؤالی است که باید پرسید که دلیل آن چه چیز یا چه چیزهایی می تواند باشد؟ نگاهی به سابقه جامعه کرمانشاه و موقعیت این اقلیم و فرهنگ کهن آن از دو چیز می گوید که هر دو از سرزنده بودن و شادابی در فرهنگ آن دارد و آن مسئله میهمان نوازی و موسیقی فولکوریک آن که هر دو از فرهنگی شاد و شادمانه حکایت دارد چرا که نبود شادابی، گرایش و میل به هیجکدام از آنها را بر نمی تابد و روحیه های شاداب و با طراوت است که میل به موسیقی شاد پیدا می کند و همچنین میهمان نوازی نیز به روحیه شاد و با طراوت نیازمند است

حال باید به پاسخ سوال پرداخت که به راستی چه چیزی باعث شده است که این جامعه ما به این سبق وسیاق گرایش پیدا کند که در میان کشور عزیزمان این جامعه کرمانشاهی با آن سابقه شادابی استکه مقام اول را کسب کرده است و شاید بخاطر این است که جامعه ما دوست دارد همیشه اول باشد حال هر چه و هر چیزی و هر برنامه ای چون دارا بودن منو ریل که بانگ اول بودن شهر ما بعد از تهران چنان عده ای ذوق زده کرده بود که این همه سال و بودجه آن از چشم ها دور افتاده و دیگر جامعه را به ا ین درهم بودن خیابان و ترافیک زیادی که مخصوصا در قسمت های چهار راه بسیج در هم می پیچد عادت کرده اند.

در هر حال اول بودن هم نمی تواند همیشه خوب باشد مثل همین بحث افسردگی و خمودی و عبوث بودن مردم این جامعه کهن، آیا می توان جواب سؤال را اینگونه داد که جامعه ما به چند دلیل مقام اول را در این مریضی افسردگی برای خود کسب کرده است که از جمله به بیکاری زیاد در این استان و شهرستان و نبود سرمایه و سرمایه گذار از یک طرف و مهاجرت عزیزان خانواده ها از پدران و مادران و فرزندان برای کسب درآمدی به امید آنکه بتوانند نانی به دست آورند و زندگی به کف ندهند؟

آیا می توان گفت دلیل این مقام اولی آن استکه مردم این دیار و بخصوص جوانان آنان به علت همان مورد فوق بیشتر و برای فرار از تفکراتی که مثل خوره زندگی آنان را می خورد به موادی روی می آورند هر چند به غلط اما به قول خودشان حداقل مدتی از وقتشان را در  دنیایی بدون تفکر طی خواهند کرد؟

آیا می توان گفت تربیت های نا موفق نا کارآمد و نامتوازن در خانواده ها و مدارس و دانشگاهها به این معضل کمک کرده و در واقع با آگاهانه یا نا خودآگاه جوانان و نوجوانان خود را درگیر اموری می کنیم که نه کاری برای از بین بردن آن را در دست داریم و توان برون رفت را از سوی جوامع خانوادگی و حتی شهری دارا هستیم لذا با ذکر مصائب بی پولی و بیکاری و مشکلات در جمع خانواده و مخصوصا کودکان در واقع زمینه را برای عدم شادابی و افسردگی آنان را بوجود آورده و خواهیم آورد؟

آیا می توان گفت که دلیل دیگری نیز می تواند به دلائل فوق افزود و یا مکمل آنها می تواند باشد و آن بحث عدم اعتقاد قلبی جامعه میان سال و بزرگ سال و جوان ما به مسئله دین و خدا و قیامت؟ هر چند در سایر استانها هم می تواند باشد اما در این استان به دلائل وجود مذاهب و فرق گوناگون و تبلیغات غیر خدایی از سوی آنان و تبلیغات نادرست و یا بی پشتوانه مبلغین دینی ما عامل دیگری برای این مرض جامعه گردیده است؟

آیا می توان گفت که مسئولین و عدم کارایی برنام های آنان چه در بعد سیاسی و چه اقتصادی و چه فرهنگی عاملی برای فاصله گرفتن جامعه ما از مسائل دینی که به عقیده بعضی از دانشمندان یک وسیله ای برای فاصله گرفتن از خمودگی و بی حالی افسردگی می باشد چنانکه دانشمندان در تحقیقات خود اکثر کسانی که به خودکشی می رسند را از افراد بی دین یا بی اعتقاد به عالم ماوراء می دانند.

در هر صورت همه عوامل ذکر شده به این افسردگی جامعه ما کمک رسانده و آنان را به همان سمتی سوق می دهد که عقده های فروخفته ای را در درون ایجاد خواهد کرد که نه اعتقادی به دین برای افراد جامعه می ماند و نه اعتمادی به مسؤلان و کارگزاران جامعه ما؟

پس لازم است از باب کلکم راء و کلکم مسئول عن رعیته همه دست به یکی داده و در این بازار سیاست بازان بی سیاست به سمتی نرویم که آنان می خواهند و آن مشغول کردن ما به خود، حال یا با درگیر کردن جامعه به کارهای روزمره و مسائل معاش و یا با بحث اختلاف بیانداز و حکومت کن برای عدهای که به بهانه های قومی به دنبال رأی گرفتن از مردم هستند.

بیایید با دستان خودمان و در حد مسؤلیت خودمان به همدیگر کمک کنیم تا این افسردگی و خمودگی را نه تنها از جامعه دور کنیم که بهانه ای برای عده ای نشود برای تصویه حسابهای شخصی در یک برخورد و نزاع خیابانی چرا که این روحیه جامع همانند روحیه یک فردی است که افسردگی گرفته و از همه چیز متنفر است و همه چیز را مزاحم خود می داند، اما نباید همین را وسیله ای قرار دهیم برای مواجه و مبارزه با کسی که به هر علتی یک اشتباهی کرده و ما خود را ذی حق بدانیم که او را ارشاد نماییم و یا در یک برخورد ماشین و تصادف و تصادم ماشینها برای جبران کمبود خودمان از بحث اخلاقی گرفته تا مباحث اقتصادی تماما در چهره کسانی ببینیم که آنان نیز به همان اندازه در آن کار مقصرند که ما مقصریم و آنان نیز از وضعیت زمانه به همان اندازه نگران و ناراحتند و خسته که ما چنان هستیم پس لازم می آید حال که امیدی به قدرتمندان نداریم اعتماد جامعه خویش را از دست ندهیم و خود در بی اعتمادی در جامعه خویش سهیم نباشیم و به جامعه خویش کمک نماییم تا فرهنگ خود بودن را چنان گسترش دهیم که جامعه کرمانشاه و استان کرمانشاه را جامعه خویش و خانه خویش بدانیم که در جمع خانواده ای بزرگتر از برادران و خواهران و عموها و دایی ها زندگی می کنیم که با هیچکدام از آنها جنگ نداشته و نداریم و همچنین همه را از خود بدانیم و چنانکه در خانواده بی میلیها و بی اهمیتی ها به خود را با دیده اغماض نگاه می کنیم دیگران را چون برادران و خواهران خود ببینیم و اشتباه آنان را به چشم اغماض بنگریم تا درگیریهای درونی جامعه خویش را کم و کمتر نماییم و در واقع با دیده خوش بینی به تمام رقیبان و مخالفان بنگریم تا با اشتباه آنان، بلافاصله انگ دشمنی را به آنان نزنیم و آنها را از دور خارج ننماییم.

جامعه خموده و خمود  همانند یک مریض به یک روانکاو و روانبخش احتیاج دارد تا به یک قاضی و دستورات قضایی.